چکیده
با پایان جنگ جهانی دوم، منطقه خاورمیانه با چالشهای ژئوپلیتیک جدیدی روبهرو شد که تأثیر محیط پیرامونی بر مناسبات منطقه را افزایش داد. یکی از این چالشها، استقلال اقمار امپراطوری عثمانی بود که تحت تاثیر آن رژیم صهیونیستی در سال 1948 در نقشه سیاسی جهان متولد شد و بواسطه اختلافات جدی با کشورهای منطقه زمینه گسترش بحرانهای منطقهای را فراهم ساخت. با این وجود تحت تاثیر تحولات منطقهای، گسترش فرایند همگرایی و عادیسازی روابط بین کشورهای عربی منطقه و اسراییل بیش از سایر اتحادهای منطقهای قابل توجه میباشد. پژوهش حاضر درصدد تبیین کارایی نظریهی نوکارکردگرایی در تحلیل مسائل و پویشهای مربوط به عادیسازی روابط بین کشورهای عربی و اسراییل است. از این رو، سؤال اصلی آن است که میزان کارکرد نظریه نوکارکردگرایی در تحلیل مسائل و تعاملات بین کشورهای عربی و اسراییل تا چه اندازه است و چگونه با کاربرد این نظریه میتوان به فهم مناسبات مذکور دست یافت؟ در پاسخ به این پرسش این فرضیه مطرح میشود که نظریهی نوکارکردگرایی بواسطه نگاه چند بعدی و ضرورت بررسی توأمان فهم اجتماعی تحولات و فهم روابط قدرت، کارایی بالایی در تحلیل روابط طرفین دارد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که از یک سو بروز تهدیدات مشترک و از سوی دیگر فشارهای بیرونی و همچنین سیاسی شدن و تسری گام به گام در سطوح سیاسی، کارکردی و نهادی ازجمله عوامل موثر در بروز همگرایی و تقویت فرایند عادیسازی روابط میان اعراب و اسراییل گردیده است.
کلیدواژهها
موضوعات